سکوت ابدی
خواهم امشب همچو می نُوشت کنم بیخود از گرمی آغوشت کنم وز شراب عشق مدهوشت کنم با هزاران بوسه خاموشت کنم تا شوم غافل تو از کون و مکان زیر پا ریزی بتا عشق جهان بی خبر تا گردی از نام و نشان تا بجان خواهی که گردی لامکان لحظهای از خویشتن بیرون بیا سوی صحرای جنون، مجنون بیا غرغ شور و جذبه و افسون بیا بی خبر شو، مست شو، مفتون بیا از سپهر نیلگون مینا کنم جام آن از لاله صحرا کنم مست گردم، عقدة دل واکنم تا ترا در عالمی رسوا کنم زهر نومیدی چو در کامم کنی، قرعة محنت چو بر نامم کنی، یا که خون دیده در جامم کنی، و ر از آن لب غرق دشنامم کنی
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |