سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سکوت ابدی

http://www.google.com/url?source=imgres&ct=img&q=http://romantic.persiangig.com/image/maghale/73/2.gif&sa=X&ei=oIgiTrn1BYXo0QG4g9meAw&ved=0CAQQ8wc4bQ&usg=AFQjCNEyJ5deWTNNYt7feNRyq_9CS0TjcA

 

اینجا دنیای عجیب آدماست ، یکی تشنه ست و آب نمی خورد

دیگری هرچه آب میخورد تشنه تر می شود ...

اینجا جاییست ک یکی تغییر میکنه و فریاد می زند

دیگری تغییر میکنه و سکوت می کند ...

عجیب ترین دنیا ، دنیای آدماست . جایی ک  2 نفر کیلومترها از هم

فاصله دارن و همدیگر را پیدا می کنند، 2  نفر کنار هم هستن و

همدیگر را گم می کنند ...

جایی که نگاهش میکنی و نگاهت نمی کند ، نگاهش نمی کنی و

نگاهت می کند ...

سکوت می کنی یکی تو را می شنود ، فریاد میزنی و دیگری تو را

نمی شنود ...

جایی ک یکی فقیر است و ثروتمند می رود ، دیگری ثروتمند است

و فقیر می رود ...

جایی ک آیینه ی نابینا می بیند و چشمان بینای ما نمی بیند ...

اینجا جایی ست که می کاری و جایی دیگر برداشت میکنی  ،

تنها زمینی ست که برداشتش در زمین دیگریست ...

اینجا ، دنیاست .

 


نوشته شده در جمعه 91/6/31| ساعت 9:21 عصر| توسط hasti| نظرات ( ) |


اسم من غرور است. من سر تو کلاه مى‌گذارم.

من تو را از مقصدى که خدا برایت قرار داده گمراه مى‌کنم ...

زیرا تو باید به راه خودت بروى.

من تو را از این که از زندگى خود رضایت خاطر داشته باشى باز مى‌دارم ...

زیرا تو استحقاق بیشترى در زندگى دارى.

من تو را از این که آرامش درونى داشته باشى باز مى‌دارم ...

زیرا آنقدر وجود تو را تسخیر کرده‌ام ...
که هرگز نمى‌توانى دیگران را ببخشى.

من تو را از پارسایى و پرهیزکارى باز مى‌دارم ...

زیرا تو از پذیرش خطاهایت سر باز مى‌زنى.

من تو را در دیدن واقعیت‌ها گمراه مى‌کنم ...

زیرا تو به جاى آن که از پنجره به بیرون نگاه کنى
بیشتر در آینه نگاه مى‌کنى.

من تو را از داشتن دوستان واقعى محروم مى‌کنم ...

زیرا هیچکس خودِ واقعى تو را نخواهد شناخت.

من تو را از داشتن عشق حقیقى محروم مى‌کنم ...

زیرا عشق حقیقى نیازمند فداکارى و از خود گذشتگى است.

من تو را از شکر کردن به درگاه خدا باز مى‌دارم ...

زیرا تو را متقاعد مى‌کنم که باید همه چیز را در خودت جستجو کنى.

اسم من غرور است. من سر تو کلاه مى‌گذارم.

تو مرا دوست دارى ...

زیرا فکر مى‌کنى که من همیشه مراقب تو هستم.

امّا این‌ها واقعیت ندارد.

من در صدد هستم که تو را گمراه کنم و از تو آدم نادانى بسازم.

خدا چیزهاى بسیارى را در این دنیا براى تو قرار داده است،

من هم قبول دارم،

ولى نگران نباش...

اگر به من اعتماد داشته باشى و به من بچسبى

هرگز نخواهى فهمید.........


نوشته شده در سه شنبه 91/6/28| ساعت 7:0 عصر| توسط hasti| نظرات ( ) |

با تو نیستم

تو نخوان

با خودم زمزمه میکنم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

تو را کم اورده ام

یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند

با این همه واژه چه کنم؟

تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟

باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم

باید خوب باشم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم

روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد

اما شبها..

وای از شبها

هوای آغوشت دیوانه ام میکند

موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند

تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند

کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم

لالایی ها پیشکش

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم

آه و آه

و بازم آه

خسته شدم از این همه آه

شبها تمام آه ها در سینه منند

ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم

اما حیف که قول داده ام

من خوبم ....من آرامم......

فقط کمی دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

برای کسی از ته دل نخندی

می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود

حال و روزش شود این...

تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد

بیچاره..

نترس باز شروع نمیکنم اصلا تمام نشده که بخواهم شروع کنم

همین دلم برایت تنگ شده را هم به تو نمی گویم

تو راحت باش

من خوبم ....من آرامم......

آخر من قول داده ام که آرام باشم

باورت می شود؟ من خوبم......


نوشته شده در چهارشنبه 91/6/22| ساعت 11:43 صبح| توسط hasti| نظرات ( ) |

 زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود

زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر

زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ

زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق

زندگی ، فهم نفهمیدن هاست

زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست

آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست

زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر ، که مرا گرم نمود

نان خواهر ، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم.



نوشته شده در یکشنبه 91/6/12| ساعت 4:39 عصر| توسط hasti| نظرات ( ) |

دلـتــنــگـم . . .

دلــتنــگ روزهــای بــا هــم بــودنــمـــان .

دلــتــنــگ تــــو ـــــ دلــتــنــگ مـــن . . . !

دلــتــنــگ لــبــخنــدهــایــمــان !

دلــتــنــگ هــمــه چــیــزهــایـــی کــه از آن ِ مـــن و تـــو بـــود . . . !

حــیــف کــه بـــود و دیــگــر نــیــســت ...!

دلــتــنــگ صــدایــی هــستــم کــه هــربـــار مــرا بــه نـــام صــدامــی زد

و چــشــم هــایـــی کــه هــر بــار خـیــره بــه مــن مــی مــانــد  .

دلــتــنــگ دســت هــایــی هـستـــم کــه نـــوازشــگــرم بــود

و شــانــه هــایــی کــه تــکیــه گــاه

 دلـتـنــگیـــم...! دلــتـنــگم . . .

دلـتــنــگ ِتــو . . . !

امــا امـــروز نــه دستـــی هـســت کــه نــوازشــم کــنــد

و نــه شــانــه ای کــه تــکــیــه گــاهـــی بــاشــد بــرای دلــتــنـگیم . . !

امــروز نــه دستــانــت را دارم  ،

نــه نــگــاهــت و نــه شــانــه هــایــت را  .

امــروزعــجیــب دلــتــنـگم

و تــو نــیــستــی ...                                                                                                                                  

امــروزمــی خــواهــمــت و تــو....

نــیــستــی ...

 



نوشته شده در یکشنبه 91/6/5| ساعت 9:32 عصر| توسط hasti| نظرات ( ) |


قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت