من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم شهادت دستم بدامانت (2بار)
زکردارم پشيمانم بدرگاه تو مهمانم ترحم کن به مهانت، ترحم کن به مهانت
عزيز فاطمه شاها ! بر احوالم نظر بنما که درگرداب عصيانم ،که در گرداب عصيانم
من افسرده ، گمراهم ، زتو بخشش همي خواهم سروجانم بقربانت ، سروجانم بقربانت
من آن حر خطاکارم که بهر توبه خونبارم شهادستم بدامانت شها دستم بدامانت--
زاول ره بتو بستم ، شها قلب تورا خستم خطا ازمن ، نجات از تو ، شهادستم بدامانت
سر آوردو فدا سازم ،بعهد خود وفاکردم که باشم از غلامانت،که باشم از غلامانت
من آن حر خطا کارم که بهر توبه خون بارم دراين در ياي طوفاني ، ره چاره مرا نبود
بفريادم برس اکنون بفريادم برس اکنون ---- خجالت دارم از رويت، نمودم رو کنون سويت
من آن حر خطاکارم که بهرتوبه خون بارم ---من افتادم بگردابم ،رهان اي شه زغرقابم
که جويم فضل واحسانت ،نظر دارم به غفرانت شهادرمانده مي باشم ، زخود شرمنده ميباشم
کنونم بر سر خوانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم که بهر توبه خون بارم شهادستم بدامانتشهادستم بدامانت
بگفتا حرنام آور بنزد سبط پيغمبر نظر بنما به مهمانت من آن حر خطاکارم که بهر توبه خون بارم
شادستم بدامانت ، شهادستم بدامانت-----
نقل از :معراج عاشورا -حسينعلي خوانساري -ص49 -انتشارات اشرفي -ميدان امام حسن -تهران --