• وبلاگ : سکوت ابدي
  • يادداشت : دلتنگي هاي مدام....
  • نظرات : 8 خصوصي ، 25 عمومي
  • پارسي يار : 3 علاقه ، 3 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام...

    دوست من غصه چرا...؟؟؟

    آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست

    گرم و آبي و پر از مهر،به ما مي خندد...

    يا زميني را که دلش از سردي شب هاي خزان نه شکست ونه گرفت...

    بلکه از عاطفه لبريز شد و نفسي از سر اميد کشيد...

    دوست من غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد يا دل شيشه اي ات،از

    لب پنجره عشق زمين خورد وشکست...با نگاهت به خدا چتر شادي وا کن

    و بگو با دل خود که خدا هست...

    دوست من غصه اگر هست بگو تا باشد...معني خوشبختي بودن اندوه است...

    اين همه غصه و غم، اين همه شادي و شور...چه بخواهي چه نه، ميوه يک باغند...همه را با هم و با عشق بچين...

    ولي از ياد مبر پشت هر کوه بلند، سبزه زاري است پر از ياد خدا...

    دلت بي غم و غصه باد...

    پاسخ

    سلام عزيزم ...وايييييييييييييييي چه شعر نازييييي ممنونم خانومييييي ...و بگو با دل خود که خدا هست...ولي از ياد مبر پشت هر کوه بلند، سبزه زاري است پر از ياد خدا...دلت بي غم و غصه باد.....متشکرم گلم