شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ [تلگرام] M.N: چايي که مادر برايمان ميريخت و ميخورديم ، خوشبختي بود . دستهاي بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختي بود . خنده هاي کودکيهامان ، شيطنت ها ، آهنگ هاي نوجووانيمان ، خوشبختي بود ، اما ، نديديم و آرام از کنارشان گذشتيم ، چاي را به غر غر خورديم که کمرنگ يا پر رنگ است ، سرد يا داغ است . زور زديم تا دستمان را از دست بابا جدا کنيم و آسوده بدويم ، گفتند ساکت ، مردم خوابيده اند و ما ، غر غر کرديم و توپمان را محکمتر به ديوار کوبيديم . خوشبختي را نديديم يا ، نخواستيم ببينيم شايد ، اما ، حالا ، رفيق جانم ، هر‌کجا که هستي ، هر چند ساله که هستي ، با تمام گرفتاريهاي تمام نشدني که همه مان داريم ، فردا را ، قدر بدان ، خوشبختي هاي کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن. براي بوييدن دامان مادرت که هنوز داريش ، براي بوسيدن دست پدرت که هنوز نميلرزد ، هنوز هست ، بهانه کن براي به آغوش کشيدن يک دوست ، براي تقديم يک شاخه گل به همسرت ، رفيق جانم ، خوشبختي هامانا نيستند ، اما ، ميشود تا هستند زندگيشان کرد ،نفسشان کشيد. يادمان باشد ، بزرگترين خوشبختي عشق است
ستاره ي خاموش
رتبه 44
53 برگزیده
2253 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top