شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ بخونيد حتما جواب خيلي سوالات حکمت الهي... - در روزگاري کهن پيرمرد روستا زاده اي بود که يک پسر و يک اسب داشت : روزي اسب پيرمرد فرار کرد و همه همسايگان براي دلداري به خانه اش آمدند و گفتند! عجب شانس بدي آوردي که اسب فرار کرد! : روستا زاده پير در جواب گفت: از کجا مي دانيد که اين از خوش شانسي من بوده يا بد شانسي ام ؟ و همسايه ها با تعجب گفتند ؟ خب معلومه که اين از بد شانسي است.
هنوز يک هفته از اين ماجرا نگذشته بود که اسب پيرمرد به همراه بيست اسب وحشي به خانه برگشت. اين بار همسايه ها براي تبريک نزد پيرمرد آمدند : عجب اقبال بلندي داشتي که اسبت همراه بيست اسب ديگر به خانه برگشت. پيرمرد بار ديگر گفت : از کجا ميدانيد که از خوش شانسي من بوده يا از بدشانسي ام ؟ فرداي آنروز پسر پيرمرد حين سواري در ميان اسبهاي وحشي زمين خورد و پايش شکست.
همسايه ها بار ديگر آمدند : عجب شانس بدي... کشاورز پير گفت : از کجا ميدانيد که از خوش شانسي من بوده يا از بدشانسي ام ؟ چند تا از همسايه ها با عصبانيت گفتند : خوب معلومه که از بد شانسي تو بوده پيرمرد کودن!!! چند روز بعد نيروهاي دولتي براي سربازگيري از راه رسيدن و تمام جوانان سالم را براي جنگ در سرزمين دور دستي با خود بردند . پسر کشاورز پير بخاطر پاي شکسته اش از اعزام معاف شد.
همسايه ها براي تبريک به خانه پيرمرد آمدند : عجب شانسي آوردي که پسرت معاف شد و کشاورز پير گفت:((از کجا ميدانيد که ....؟)) نتيجه گيري : هميشه زمان ثابت مي کند که بسياري از رويدادها را که بدبياري و مسائل لاينحل زندگي خود مي پنداشته ايم صلاح و خيرمان بوده و آن مسائل ، نعمات و فرصتهاي بوده که زندگي به ما اهدا کرده است!
خداوند حکيم در قرآن کريم سوره بقره مي فرمايد : عَسي أَن تَکرَهوُا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَکُم وَ عَسي أَن تُحِبّوُا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُم وَاللهُ يَعلَمُ وَ أَنتُم لا تَعلَموُنَ چه بسا چيزي را شما دوست نداريد و درحقيقت خيرشما در آن بوده و چه بسا چيزي را دوست داريد و در واقع براي شما شر است! خداوند داناست و شما نميدانيد...
http://azadaran260.com/
ستاره ي خاموش
رتبه 44
53 برگزیده
2253 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top