با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+[تلگرام]حال مان بهتر مي شود
روحيه مان شاداب تر مي شود
زندگي زيباتر مي شود
به شرطي که يادمان نرود
جز خودمان براي ديگران هم
آرزوهاي خوب داشته باشيم
@asheghane
+[تلگرام]يک هفته ي بسيار سرنوشت ساز
با توجه به اينکه با قاضي صحبت کرديم تا 24 خرداد مبلغ يکصدو هفتاد ميليون کامل کنيم
و ايشون هم قول داد سجاد رو آزاد کنه و الباقي رو اقساط بلند مدت
لذا دوستان نفري 20 هزار تومان همت کنيم اين کار خير به سرانجام خير ميرسه .... ياااااااا علي مدد
شماره حساب و شماره كارت مستقيم اقاي صديق جهت واريز هزينه :
0103886042003
6037997203936027مقصود صديق - بانك ملي
#آزادي زنداني
https://t.me/joinchat/AAAAAEI6DmcIVIWg2rhFEA
+[تلگرام]يکي از تاثيرگذارترين عکس هاي جهان
اين عکس کودک آفريقايي فقيري است که در اوج فقر، يکي از آبنبات چوبي خود را با عکاس تقسيم ميکند!
مهرباني را از کودکان بياموزيم
+[تلگرام]دل من عادت داشت که بماند يک جا ...
به کجا ؟
معلوم است ، به در خانه تو !
دل من عادت داشت که بماند آن جا
پشت يک پرده توري ،
که تو هر روز آن را به کناري بزني ...
دل من ساکن ديوار و دري
که تو هر روز از آن مي گذري
دل من ساکن دستان تو بود ...
دل من گوشه يک باغچه بود
که تو هر روز به آن مي نگري
راستي دل من را ديدي ؟
آن را گم کردم .. ؟
#فريبا_شش_بلوکي
+[تلگرام]عبور بايد کرد
صداي باد مي آيد، عبور بايد کرد
و من مسافرم ، اي بادهاي همواره!
مرا به وسعت تشکيل برگ ها ببريد
مرا به کودکي شور آب ها برسانيد
و کفش هاي مرا تا تکامل تن انگور
پر از تحرک زيبايي خضوع کنيد
دقيقه هاي مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپيد غريزه اوج دهيد
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنيد به يک ارتباط گمشده پاک
و در تنفس تنهايي
دريچه هاي شعور مرا بهم بزنيد
روان کنيدم دنبال بادبادک آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگي ببريد
حضور "هيچ" ملايم را
به من نشان بدهيد.
#سهراب_سپهري
@asheghane
+[تلگرام]M.N:
چايي که مادر برايمان ميريخت و ميخورديم ، خوشبختي بود .
دستهاي بزرگ و زبر بابا را گرفتن ، خوشبختي بود .
خنده هاي کودکيهامان ، شيطنت ها ، آهنگ هاي نوجووانيمان ، خوشبختي بود ، اما ، نديديم و آرام از کنارشان گذشتيم ، چاي را به غر غر خورديم که کمرنگ يا پر رنگ است ، سرد يا داغ است .
زور زديم تا دستمان را از دست بابا جدا کنيم و آسوده بدويم ، گفتند ساکت ، مردم خوابيده اند و ما ، غر غر کرديم و توپمان را محکمتر به ديوار کوبيديم .
خوشبختي را نديديم يا ، نخواستيم ببينيم شايد ، اما ، حالا ، رفيق جانم ، هرکجا که هستي ، هر چند ساله که هستي ، با تمام گرفتاريهاي تمام نشدني که همه مان داريم ، فردا را ، قدر بدان ، خوشبختي هاي کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن.
براي بوييدن دامان مادرت که هنوز داريش ، براي بوسيدن دست پدرت که هنوز نميلرزد ، هنوز هست ، بهانه کن براي به آغوش کشيدن يک دوست ، براي تقديم يک شاخه گل به همسرت ، رفيق جانم ، خوشبختي هامانا نيستند ، اما ، ميشود تا هستند زندگيشان کرد ،نفسشان کشيد.
يادمان باشد ، بزرگترين خوشبختي عشق است
+[تلگرام]در دبستاني،معلمي به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنويسن . اون نوشته هاي بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد .
يکي از برگهها ؛ معلم رو خيلي متاثر کرد . در همون اثناي خوندن بود که همسرش وارد شد و ديد که اشک از چشماي خانمش جاريه . پرسيد، چي شده؟ چرا اينقدر ناراحتي ؟
زن جواب داد، اين انشا را بخوان؛ امروز يکي از شاگردانم نوشته . گفتم آرزوهايشان را بنويسند و اون اينجوري نوشته .
مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اينگونه بود:
"خدايا، ميخواهم آرزويي داشته باشم که مثل هميشه نباشد؛ مخصوص است. ميخواهم که مرا به تلويزيون تبديل کني.ميخواهم که جايش را بگيرم. جاي تلويزيوني را که در منزل داريم بگيرم. ميخواهم که جايي مخصوص خودم داشته باشم و خانوادهام اطراف من حلقه بزنند.ميخواهم وقتي که حرف ميزنم مرا جدّي بگيرند؛ ميخواهم که مرکز توجّه باشم و بي آن که سؤالي بپرسند يا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم. دلم ميخواهد همانطور که وقتي تلويزيون خراب است و به آن ميرسند، به من هم برسند و توجّه کنند. دلم ميخواهد پدرم، وقتي از سر کار برميگردد، حتّي وقتي که خسته است، قدري با من باشد. و مادرم، وقتي غمگين و ناراحت است، به جاي بيتوجّهي، به سوي من بيايد. و دوست دارم، برادرانم براي اين که با من باشند با يکديگر دعوا کنند ... دوست دارم خانواده هر از گاهي همه چيز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکت آخر که اهمّيتش کمتر از بقيه نيست اين که مرا تلويزيوني کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدايا، فکر نکنم زياد چيزي از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلويزيوني زندگي کنم."
انشا به پايان رسيد.
مرد نگاهي به همسرش کرد و گفت، "عجب پدر و مادر وحشتناکياند!"
زن سرش را بالا گرفت و گفت، "اين انشا را دخترمان نوشته"....
+[تلگرام]ميگويند وزير امور خارجه روسيه، پس از سفر به ايران نماز خوان شده بود. وقتي علت را از او پرسيدند گفت:
@PATOGH
"در اين سفر واقعا فهميدم خدايي وجود دارد و ايران را اداره مي کند وگرنه با اين مسئولاني که من ديدم تا به حال نبايد چيزي از ايران باقي مي ماند!"